وبلاگ شخصی رضا مهدی پور

وبلاگ شخصی رضا مهدی پور

بصیرت و روشنگری مذهبی ،سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی
وبلاگ شخصی رضا مهدی پور

وبلاگ شخصی رضا مهدی پور

بصیرت و روشنگری مذهبی ،سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی

دلایل عقلی و فلسفی بر وجود امام زمان (عج) ؟

لطفاً دلایل عقلی و فلسفی بر وجود امام زمان (عج) را بیان کنید؟

 

اول بیاندیشیم که دلیل فلسفی بر وجود امام زمان (عج) یعنی چه و منظور از آن چیست – اگر گسی دلیل فلسفی وجود خودمان از ما سؤال نماید، چه می‌گوییم؟!

یک موقع کسی دلیل اعتقادی، یا دلایل قرآنی، یا اخبار روایی یا دلایل عقلی می‌خواهد، یک موقع سؤال می‌شود «دلایل فلسفی»، آن هم برای اثبات «وجود» یک شخصی که از «ممکنات» است و نه واجب الوجود چیست؟ خُب یعنی چه؟ منظور چیست؟ اثبات شود که او وجود دارد، یا اثبات شود که فلسفه‌ی وجودی‌اش چیست؟ 

در هر حال توجه به نکات ذیل برای شناخت و باور امام زمان (عج) لازم و ضروری می‌باشد:

الف – شناخت، همیشه مرحله‌ای است. مثلاً کسی نمی‌تواند بگوید که من اصلاً وجود دانشگاه تهران را قبول ندارم، اما به من اثبات کنید که فلان استاد در فلان رشته و در آن دانشگاه، شخص باسوادی است و خوب درس می‌دهد یا اصلاً فلسفه‌ی وجودی‌اش چیست؟

بدیهی است که اگر کسی وجود خداوند متعال را قبول نداشته باشد، بحث در مورد وجود نبی و رسول خدا با او بی‌مورد است، و کسی که وجود نبی را قبول نداشته باشد، بحث با او در مورد امام بی‌مورد است و کسی که امامت و امام را نمی‌شناسد و یا قبول ندارد، بحث در مورد هر یک از امامان و به ویژه آخرین آنها بی‌مورد می‌شود.

ب – همین‌طور شناخت «شخصیت» بر شناخت «شخص» اولی می‌باشد و شناخت «تعریف» بر شناخت «مصداق» اولویت دارد. به عنوان مثال: اگر کسی نداند و نفهمد که «کهکشان» یعنی چه و تعریفش چیست؟ نمی‌تواند به دنبال مصداق آن بگردد. لذا ممکن است برود کف اقیانوس و به دنبال کهکشان بگردد و نتیجه بگیرد که یافت نشد. این مثال بعید و غریب نبود، یوری گاگارین، به عنوان اولین فضا نورد، پس از آن که چند صد کیلومتری از زمین دور شد، در اولین پیغام (البته طبق دستور) گفت: «هر چه بالاتر می‌روم، خدا را نمی‌بینم» و یا دکتر بارنارد، اولین جراح پیوند قلب، پس از چند عمل جراحی موفق گفت: «هر چه قلب را شکافتم، چیزی و جایی به نام عشق در آن ندیدیم». پس آنها چون نمی‌دانستند که «خدا» یا «عشق» یعنی چه؟ نمی‌دانستند دنبال چه می‌گردند.
 
ادامه مطلب ...

دین به جبر جغرافیایی

اگر در عربستان به دنیا می‌آمدیم، سنی یا وهابی بودیم، اگر در اروپا به دنیا می‌آمدیم، قطعاً مسیحی بودیم و حالا که در ایران هستیم، مسلمان و اهل تشیع هستیم؛ پس این جبر جغرافیاست که ما را شیعه کرده است؟


تردیدی نیست که فرهنگ محیط و جوّ حاکم بر محیط زندگی، در سمت و سو و جهت‌گیری‌های انسان مؤثر می‌باشند، چنان چه عوامل دیگری چون فرهنگ خانواده، فرهنگ حاکم بر محیط‌های آموزشی، فرهنگ حاکم بر رسانه‌های عمومی و از جمله صدا و سیما و ...، در ساختار فرهنگی انسان تأثیرگذار هستند؛ که اگر چنین تأثیری نداشتند، هر کشوری و هر فرهنگی بر حفظ و ترویج فرهنگ خود اهتمام نمی‌ورزید و حتی کفار و مستکبرین این سرمایه‎گزاری‌های کلان را به امور آموزشی، تربیتی و نیز تبلیغی و ضد تبلیغی در عرصه‌ها و به شیوه‌های متفاوت اختصاص نمی‌دادند. اگر انتخاب دین جبر محیط باشد، غرب این هزینه را برای ترویج «اسلام‌هراسی» در اذهان عمومی نمی‌نماید، چرا که محیط اصلاً اسلامی نمی‌باشد، پس نباید جای نگرانی باقی بماند.

اما، تأثیر با «جبر» بسیار متفاوت است و نام هر تأثیری را نمی‌توان «جبر» گذاشت، بلکه باید ابعاد و عمق آن را بررسی نمود.

بدیهی است که «جبر» یک قانون تکوینی است که اجتناب ناپذیر می‌باشد و همگان را شامل می‌گردد، لذا استثنائ بردار نیز نمی‌باشد. به عنوان مثال گردش زمین یک جبر است، و یا مکانیسم قلب و نقش آن در تسویه خون و بقای حیات دنیوی انسان یک جبر است، نیاز بدن انسان به هوا، آب و غذا یک جبر است، اما حتی فارسی حرف زدن برای یک ایرانی که در تهران نیز متولد شده است نیز جبر نیست. لذا آن چه که از محیط اخذ می‌شود، بیشتر در قالب علم حصولی است که جبرآور نمی‌باشد.

الف – اگر جبرِ فرهنگِ محیطِ جغرافیایی حاکم بود، هیچ پیامبری نمی‌آمد، چرا که خودش نیز از همان قوم بت پرست و کافر بود و باید مثل آنان می‌بود و هم چنین اشخاص از کم به زیاد به او نمی‌گرویدند، چرا که آحاد همان جامعه و همان فرهنگ بودند و باید محکوم جبر محیط می‌شدند.

ب – اگر جبر حاکم بود، هیچ علتی نمی‌توانست آن را به هم بریزد، چرا که هر علتی در همان ابتدای بروز و ظهورش، در همان محیط به وجود آمده است، لذا ایرانی‌ها باید هم چنان به اولین دین خود (که معلوم نیست چه بوده) باشند و غیر ایرانی‌ها نیز همین‌طور. اگر جو اروپا مسیحی است، پس چطور این همه یهودی و مسلمان و کریشنا و ... دارند؟ پس جوّی حاکم نیست که همگان می‌توانند تغییر دین دهند.
 
ادامه مطلب ...

ما امروز به اسلام ناب محمدی (ص) احتیاج داریم؟

پاسخ کسانی که می‌گویند: ما امروز به اسلام ناب محمدی (ص) احتیاج نداریم، بلکه باید در کنار اسلام علوم روز مثل روانشناسی یا جامعه شناسی باشد، چیست؟

 

چه کسی گفته است که در کنار اسلام، کسب دیگر نباشد؟ آیا اسلام چنین فرموده است؟! یا آن که به خاطر عدم آشنایی با «اسلام»، نمی‌دانند که اصلاً «اسلام ناب محمدی ص» یعنی چه؟ و برخی نیز اساساً اسلام را نمی‌خواهند و چون این جمله‌ی حضرت امام خمینی (ره) می‌باشد، می‌خواهند به نوعی آن را رد و تکذیب کنند و اصلاً کاری با روانشناسی، جامعه‌شناسی و سایر علوم روز نیز ندارند.

«اسلام ناب محمدی ص»، یعنی همان اسلامی که خداوند متعال به همه انبیای الهی نازل نمود و فرمود: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ – به یقین که دین نزد خدا همان اسلام است» و آن را به تناسب شرایط زمانی، مکانی و جغرافیایی تکمیل نمود، تا نوبت به آخرین و ختم نبوت رسید و آن را با تعیین و تداوم «ولایت و امامت» چنان کامل نمود که موجب یأس و ناامیدی دشمن از تسلط بر دین و ایجاد انحراف در آن نیز بشود، و فرمود:

«... ألْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (المائده، 3)

ترجمه: ... امروز کسانى که کفر ورزیده ‏اند از (ابطال و ازاله) دین شما مأیوس گشته ‏اند، پس از آنها مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براى شما به عنوان آیینى (استوار و پایدار) پذیرفتم،- پس اگر کسى در حال قحطى و گرسنگى شدید بدون تمایل به گناه (به خوردن بعضى از آن حرام‏ها) ناچار شود، خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
 
ادامه مطلب ...

اولیا الهی...؟

قرآن تصریح دارد که هر کس جز خدا «ولیّ» بگیرد، جایگاهش جهنم است و حال آن که شیعیان معصومین را «اولیاء الله» می‌دانند! به این تناقض چگونه پاسخ داده می‌شود.

تناقض به هنگام تفکیک و یا مثله کردن آیات و ایمان به بعضی و کفر (پوشاندن) بعضی دیگر پیش می‌آید، وگرنه در قرآن کریم تناقضی وجود ندارد. هیچ گاه نباید کسی (موافق یا مخالف)، در مقام تحقیق و بررسی در آیات قرآن کریم، بر اساس میل، کشش، هوای نفس و پیش‌داوری، آیات کریمه را مورد مطالعه قرار دهد.

الف – کلمه «ولایت» معانی متفاوتی دارد. واژه «ولایت» و مشتقات آن یعنی ولی، مولی، تولی، همه از یک ماده است. ریشه همه آنها ولایت است. صفت مشبهه اش ولی می‌شود. جمع آن اولیاء است. فعلش هم تولی می‌باشد.

کلمه یا اسم «ولی» گاه در مورد حق تعالی به کار رفته است، چنان چه می‌فرماید: الله ولی مؤمنان است. گاه به صورت جمع، در مورد طواغیب به کار رفته است، چنان چه می‌فرماید: اولیا کفار، طواغیب هستند «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ ... الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ». در هر دو صورت فوق، این کلمه به معنای «آقا، سرور و صاحب اختیار» می‌باشد. و تصریح دارد که مؤمن الله را صاحب اختیار خود می‌داند، اما کفار خودشان ولایت و سلطه‌ی شیطان را قبول می‌کنند «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» - گاه به معنای بزرگی و زیر نفوذ داشتن و سرپرستی است، چنان چه می‌فرماید بعضی از مؤمنین، اولیای بعضی دیگر هستند و بعضی از کفار و منافقین نیز اولیای بعضی دیگر هستند - گاه این کلمه به معنای پشتیبان، ناصر و مددکار به کار رفته است، چنان چه می‌فرماید سرپرست، پشتیبان و ناصر مؤمنین الله جلّ جلاله است، اما کفار مولایی ندارند که بتواند آنها را یاری کند: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ». اما گاه این کلمه به معنای دوستی به کار رفته است و به بندگان نیز نسبت داده شده است، چنان چه می‌فرماید، دوستان خدا خوف و حزنی نخواهند داشت. «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»
 
ادامه مطلب ...

چرا اهل تسنن صفت عدالت را برای خدا قائل نیستند؟

چرا اهل تسنن صفت عدالت را برای خدا قائل نیستند، چگونه می‌توان عدالت خدا را اثبات کرد؟
«
عدل» یعنی قرار دادن هر چیز در جای خودش که تجلی علم، حکمت، قدرت و مشیّت است.

عدل در مقابل ظلم است، چرا که اگر چیزی در جای خودش قرار نگیرد، به هم ریختگی در نظم، تعدی در حدود و ثغور هر چیزی پیش می‌آید که نتیجه‌ی آن فساد، تباهی و نابودی عالم هستی خواهد شد.

پس اگر گروهی از اهل سنّت در موضوع «عدل الهی»، اختلاف نظرهایی با گروه‌های دیگر اهل سنّت و نیز تشیع دارند، به این معنا نیست که آنها [العیاذ بالله] قایل به «ظلم» خداوند متعال هستند، بلکه نوع تعریف آنها از «توحید» و بحث «اسماء یا صفات ذاتی و افعالی» و بالتبع «عدل» متفاوت است.

اهل سنّت در مباحث اعتقادی به دو گروه کلی «اشاعره و معتزله» تقسیم می‌گردند و برخی از مبانی اصول اعتقادی آنها با هم اختلاف دارد، که از جمله تعریف «عدل الهی» است.

الف - اشاعره، مخالف عدل الهی یا قایل به ظلم نیستند، بلکه تعریفی برای عدل ندارند و می‌گویند: «هر چه خدا می‌کند، همان عدل است». این سخن ظاهر آراسته‌ای دارد، اما به لحاظ تعریف حِکَمی، اشکال دارد و محل بحث است. چرا که تعریف و ملاک آنها برای «عدل»، فاعل است و نه فعل. لذا نتیجه‌ی این تفکر این می‌شود که اگر خداوند متعال به نیکوکار پاداش داد و بدکار را دچار عقوبت نمود، عین عدل است و اگر خلاف این نمود نیز عین عدل است، چرا که فاعل اوست. پس، با چنین تعریفی، کسی نمی‌تواند به صورت قطع و یقین بگوید: خداوند نیکوکار را پاداش داده و بدکار را عقوبت می‌دهد، چرا که عادل است؛ بلکه بر اساس این عقیده، خداوند کریم اگر عکس این عمل نماید نیز عین عدل است و چنین نظریه‌ای با عقل ناسازگاری دارد. ما می‌گوییم: خدا غیر از این نمی‌کند، اگر و اما نیز ندارد، نه این بگوییم اگر غیر از این هم کرد، همان عدل است.
 
ادامه مطلب ...