اگر در عربستان به دنیا میآمدیم، سنی یا وهابی بودیم، اگر در اروپا به دنیا میآمدیم، قطعاً مسیحی بودیم و حالا که در ایران هستیم، مسلمان و اهل تشیع هستیم؛ پس این جبر جغرافیاست که ما را شیعه کرده است؟
تردیدی نیست که فرهنگ محیط و جوّ حاکم بر محیط زندگی، در سمت و سو و جهتگیریهای انسان مؤثر میباشند، چنان چه عوامل دیگری چون فرهنگ خانواده، فرهنگ حاکم بر محیطهای آموزشی، فرهنگ حاکم بر رسانههای عمومی و از جمله صدا و سیما و ...، در ساختار فرهنگی انسان تأثیرگذار هستند؛ که اگر چنین تأثیری نداشتند، هر کشوری و هر فرهنگی بر حفظ و ترویج فرهنگ خود اهتمام نمیورزید و حتی کفار و مستکبرین این سرمایهگزاریهای کلان را به امور آموزشی، تربیتی و نیز تبلیغی و ضد تبلیغی در عرصهها و به شیوههای متفاوت اختصاص نمیدادند. اگر انتخاب دین جبر محیط باشد، غرب این هزینه را برای ترویج «اسلامهراسی» در اذهان عمومی نمینماید، چرا که محیط اصلاً اسلامی نمیباشد، پس نباید جای نگرانی باقی بماند.
اما، تأثیر با «جبر» بسیار متفاوت است و نام هر تأثیری را نمیتوان «جبر» گذاشت، بلکه باید ابعاد و عمق آن را بررسی نمود.
بدیهی است که «جبر» یک قانون تکوینی است که اجتناب ناپذیر میباشد و همگان را شامل میگردد، لذا استثنائ بردار نیز نمیباشد. به عنوان مثال گردش زمین یک جبر است، و یا مکانیسم قلب و نقش آن در تسویه خون و بقای حیات دنیوی انسان یک جبر است، نیاز بدن انسان به هوا، آب و غذا یک جبر است، اما حتی فارسی حرف زدن برای یک ایرانی که در تهران نیز متولد شده است نیز جبر نیست. لذا آن چه که از محیط اخذ میشود، بیشتر در قالب علم حصولی است که جبرآور نمیباشد.
الف – اگر جبرِ فرهنگِ محیطِ جغرافیایی حاکم بود، هیچ پیامبری نمیآمد، چرا که خودش نیز از همان قوم بت پرست و کافر بود و باید مثل آنان میبود و هم چنین اشخاص از کم به زیاد به او نمیگرویدند، چرا که آحاد همان جامعه و همان فرهنگ بودند و باید محکوم جبر محیط میشدند.
ب – اگر جبر حاکم بود، هیچ علتی نمیتوانست آن را به هم بریزد، چرا که هر علتی در همان ابتدای بروز و ظهورش، در همان محیط به وجود آمده است، لذا ایرانیها باید هم چنان به اولین دین خود (که معلوم نیست چه بوده) باشند و غیر ایرانیها نیز همینطور. اگر جو اروپا مسیحی است، پس چطور این همه یهودی و مسلمان و کریشنا و ... دارند؟ پس جوّی حاکم نیست که همگان میتوانند تغییر دین دهند.
ادامه مطلب ...